چند روزی ست که به من جدید عادت کرده ام.خسته،بی نظم،بی حوصله،تندخو،حساس،مهربان برای دفع موقت احساس منفی؛مضطرب برای آینده و نیاینده و نیامده و حسرت آمده و آورده و افسرده از کرده و دل در طلب بی کوشش و مبهم روشن ها و استعداد نهفته و حرف های اضافه ی بیرون ریز،فوران کننده،منفجر شونده.سکوت را با چرند می شکنم.تنهایی را با پند.اما نه در کارم قندی می بینم و نه خودم را در بند.همه را سجع و نظم واره می کنم و به خورد بندگان خدا می دهم.خاله بازی می کنم.کشکی خاله بازی می کنم.هر روز هم همان آش را برایم می پزد.پایم گیر است.گیر آشی که سبزیم را می سوزد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها